خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کارتپستال
2 . منو
3 . نقشه
4 . ورق (بازی)
5 . بلیط
[اسم]
die Karte
/ˈkaʁtə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Karten]
[ملکی: Karte]
1
کارتپستال
1.Ich schickte meinen Bekannten eine Karte aus dem Urlaub.
1. من برای یکی از آشنایانم یک کارتپستال از تعطیلات (خود) فرستادم.
2.Schickst du mir eine Karte aus dem Urlaub?
2. آیا از تعطیلات (خود) برای من یککارت پستال میفرستی؟
2
منو
1.Herr Ober, bitte die Speisekarte.
1. (آقای) گارسون، منوی غذا لطفاً.
2.Ich möchte auch etwas essen. Bringen Sie mir die Karte, bitte.
2. من هم میخواهم چیزی بخورم. لطفاً برای من منو را بیاورید.
3
نقشه
1.Haben Sie eine Karte von Norddeutschland?
1. آیا نقشهای از شمال آلمان دارید؟
2.Ohne Karte hätten wir den Weg nicht gefunden.
2. بدون نقشه ما نمیتوانستیم راه را پیدا کنیم.
4
ورق (بازی)
1.Mischen Sie die Karten.
1. ورقها را بر بزنید.
2.Wollen wir Karten spielen?
2. میخواهید ورق بازی کنیم؟
5
بلیط
1.Bitte, eine Karte nach Leipzig.
1. یک بلیط به مقصد "لایپزیگ" لطفاً.
2.Hast du schon die Karten für das Konzert abgeholt?
2. آیا بلیطهای کنسرت را گرفتی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
karsamstag
karrieremöglichkeit
karriere
karren
karree
kartei
karteikarte
kartell
kartoffel
kartoffel-zucchini-auflauf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان