خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشخدمت
[اسم]
der Kellner
/ˈkɛlnɐ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Kellner]
[ملکی: Kellners]
[مونث: Kellnerin]
1
پیشخدمت
گارسون
مترادف و متضاد
Bedienung
Ober
Servicekraft
1.Die Rechnung stimmt nicht. Der Kellner hat sicher falsch gerechnet.
1. صورتحساب درست نیست. گارسون مطمئناً اشتباه حساب کردهاست.
2.Er war ein höflicher Kellner.
2. او پیشخدمت مودبی بود.
3.Ich bin Kellnerin von Beruf.
3. من گارسون هستم.
4.Ich rufe den Kellner für dich.
4. من پیشخدمت را برای تو صدا میزنم.
5.Im Restaurant bringt der Kellner das Essen an die Tische.
5. در رستوران پیشخدمت غذا را سر میزها میآورد.
6.Sie bitten den Kellner um die Rechnung.
6. آنها از پیشخدمت درخواست صورتحساب میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
kellerschlüssel
kellerraum
kellerei
kellerassel
keller
kellnern
kelter
keltern
keltin
keltisch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان