خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دکمه
[اسم]
der Knopf
/knɔpf/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Knöpfe]
[ملکی: Knopf(e)s]
1
دکمه
1.An der Bluse fehlt ein Knopf.
1. روی بلوز یک دکمه کم است.
2.Der Fahrstuhl kommt nicht. – Sie müssen auf den Knopf drücken.
2. آسانسور نمیآید. - شما باید دکمه را فشار دهید.
تصاویر
کلمات نزدیک
knochig
knochenjob
knochen
knoblauchzehe
knoblauchbrot
knopfloch
knorpel
knorrig
knospe
knospen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان