Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . استخوان
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Knochen
/ˈknɔχn/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Knochen]
[ملکی: Knochens]
1
استخوان
1.Der Knochen ist gebrochen.
1. استخوان شکسته است.
2.Ich bin hingefallen. Jetzt tun mir alle Knochen weh.
2. من افتادم. حالا همه استخوان هایم درد می کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
knoblauchzehe
knoblauchbrot
knoblauch
knobeln
knittern
knochenjob
knochig
knopf
knopfloch
knorpel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان