خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قدرت
2 . قدرت
[اسم]
die Macht
/maχt/
غیرقابل شمارش
مونث
[ملکی: Macht]
1
قدرت
اقتدار
1.Das Militär ist in dem Land seit Jahren an der Macht.
1. ارتش سال هاست در این کشور در قدرت است. [قدرت را در دست دارد.]
2.Die Macht lokaler Politik wird unterschätzt.
2. قدرت سیاست محلی دست کم گرفته شدهاست.
2
قدرت
کشور قدرتمند
1.Die beiden Großmächte USA und Russland verhandeln über eine Lösung des Konflikts.
1. هر دو ابرقدرت آمریکا و روسیه در حال گفت و گو در باره راه حلی برای مناقشه هستند.
تصاویر
کلمات نزدیک
macho
macher
machen sie bitte die rechnung fertig.
machen sie auch lymphdrainagen?
machen sie auch gesichtsmassagen?
macht nichts!
machtübernahme
machwerk
macke
made
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان