خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قانون
2 . معمول
[اسم]
die Regel
/ˈʀeːɡl̩/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Regeln]
[ملکی: Regel]
1
قانون
مترادف و متضاد
Bestimmung
Gesetz
Norm
Ordnung
Regelung
1.Im Straßenverkehr sind viele Regeln zu beachten.
1. در عبور و مرور خیابان قوانین زیادی وجود دارد که باید به آنها توجه کرد.
allgemeine/spezielle/einfache/schwierige/... Regeln
قوانین کلی/خاص/آسان/سخت/...
Es ist eine ungeschriebene Regel.
این قانون نانوشته است.
grammatische/mathematische/... Regeln
قوانون گرامری/ریاضی/...
Sie konnte alle mathematische Regeln.
او همه قوانین ریاضی را بلد بود.
die Regeln eines Spiels/der Rechtschreibung/des Zusammenlebens/...
قوانین یک بازی/درستنویسی/زندگی مشترک/...
Er konnte die Regeln eines Spiels.
او قوانین یک بازی را بلد بود.
eine Regel aufstellen/anwenden/kennen/lernen/...
یک قانون تنظیم کردن/به کار بردن/دانستن/یاد گرفتن/...
Wie geht dieses Spiel? Kennst du die Regeln?
این بازی چطور انجام میشود؟ آیا تو قوانین را میدانی؟
2
معمول
مترادف و متضاد
Brauch
Gepflogenheit
Normalfall
Regelmäßigkeit
in der Regel
به طور معمول
1. Die Sommermonate sind in der Regel sehr heiß.
1. ماههای تابستان به طور معمول خیلی داغ هستند.
2. In der Regel geht sie um sieben Uhr aus dem Haus.
2. به طور معمول او خانه را ساعت 7 ترک میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
rege
regal
refrain
reformieren
reformationsfest
regelmäßig
regelmäßigkeit
regeln
regelrecht
regelung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان