خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آب شدن
[فعل]
zergehen
/t͡sɛɐ̯ˈɡeːən/
فعل ناگذر
[گذشته: zerging]
[گذشته: zerging]
[گذشته کامل: zergangen]
[فعل کمکی: sein ]
صرف فعل
1
آب شدن
حل شدن، ذوب شدن
مترادف و متضاد
schmelzen
sich auflösen
1.Der Schnee zergeht in der Sonne.
1. برف زیر خورشید آب میشود.
2.Lassen Sie die Tablette in Wasser zergehen.
2. بگذارید قرص در آب حل شود [قرص را در آب حل کنید].
تصاویر
کلمات نزدیک
zerfressen
zerfließen
zerfleischen
zerfetzen
zerfallen
zerhacken
zerhauen
zerkleinern
zerknautschen
zerknirscht
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان