خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فراوانی
[اسم]
der Überfluss
/ˈyːbɐflʊs/
غیرقابل شمارش
مذکر
[ملکی: Überflusses]
1
فراوانی
وفور
مترادف و متضاد
Menge
Übermaß
Zuviel
Mangel
1.Die reiche Dame war an Luxus und Überfluss gewöhnt.
1. زن ثروتمند در تجمل و فراوانی زندگی میکرد.
2.Ich habe einen Überfluss an Gemüse und kann einiges verschenken.
2. من سبزیجات فراوانی دارم و میتوانم برخی از آنها را ببخشم.
تصاویر
کلمات نزدیک
überfliegen
überfischen
überfallen
überfall
überfahrt
überfluten
überflutung
überflügeln
überflüssig
überfordern
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان