خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خلاصه کردن
[فعل]
to abridge
/əˈbrɪdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: abridged]
[گذشته: abridged]
[گذشته کامل: abridged]
صرف فعل
1
خلاصه کردن
کوتاه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خلاصه کردن
مترادف و متضاد
shorten
lengthen
1.She has been asked to abridge the novel for radio.
1. از او خواسته شد تا رمان را برای برنامه رادیویی خلاصه کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
abreast
abrasive
abrasion
abrahamic
abrading
abridged
abridgement
abridger
abridgment
abroad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان