خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پذیرفتن
[فعل]
to accept
/əkˈsept/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: accepted]
[گذشته: accepted]
[گذشته کامل: accepted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پذیرفتن
قبول کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پذیرفتن
پسندیدن
قبول کردن
کنار آمدن
مترادف و متضاد
acquire
receive
say yes to
take
take on
refuse
reject
turn down
1.I've been invited to their wedding, but I haven't decided whether to accept.
1. من به عروسی آنها دعوت شدهام، اما تصمیم نگرفتهام که بپذیرم یا نه.
to accept something
چیزی را پذیرفتن/قبول کردن
1. She won't accept advice from anyone.
1. او از هیچکس نصیحت قبول نمیکند.
2. to accept an offer
2. پذیرفتن پیشنهاد
to accept something from somebody
چیزی را از کسی قبول کردن
He is charged with accepting bribes from a firm of suppliers.
او متهم به قبول کردن رشوه از یک شرکت تأمینکننده شدهاست.
to accept something for something
چیزی در ازای چیزی قبول کردن
She said she'd accept $15 for it.
او گفت که 15 دلار در ازای آن قبول کردهاست.
to accept something as something
چیزی را بهعنوان چیزی پذیرفتن
Can we accept his account as the true version?
میتوانیم روایت او را بهعنوان برداشت حقیقی بپذیریم؟
to accept that…
پذیرفتن اینکه ...
I accept that this will not be popular.
من میپذیرم که این چیز محبوب نخواهد شد.
to accept somebody into something
کسی را در جایی پذیرفتن
She had never been accepted into what was essentially a man's world.
او هرگز در دنیایی که اساساً دنیای مردان بود، پذیرفته نشده بود.
to accept somebody to do something
برای انجام کاری پذیرفته شدن [قبول شدن]
She was accepted to study music.
او پذیرفته شد که موسیقی بخواند.
تصاویر
کلمات نزدیک
accentuation
accentuate
accentual
accentless
accented
accept a compliment
accept an apology
accept an invitation
accept the consequences of
acceptability
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان