خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حاد
2 . تیزهوش
[صفت]
acute
/əˈkjuːt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more acute]
[حالت عالی: most acute]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حاد
شدید، حساس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حاد
مترادف و متضاد
keen
severe
sharp
chronic
1.Dogs have an acute sense of smell.
1. سگها حس بویایی حساسی [بسیار قوی] دارند.
2.He was suffering from acute chest pains.
2. او از درد شدیدی در قفسه سینه رنج میبرد.
acute appendicitis
التهاب حاد آپاندیس
2
تیزهوش
تیزبین، باهوش، هوشمند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تیزبین
تیزهوش
روشنبین
مترادف و متضاد
astute
clever
shrewd
1.Because she was so acute, Libby instantly figured out how the magician pulled off his “magic.”
1. چون "لیبی" بسیار تیزبین بود، فورا فهمید که چطوری شعبده باز "تردستی" خود را اجرا کرد.
2.he has an acute mind.
2. او ذهن هوشمندی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
acupuncturist
acupuncture
acupressure
acuminate
acumen
acute accent
acute angle
acutely
acuteness
ad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان