خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سیب
[اسم]
apple
/ˈæpəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سیب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سیب
apple sauce/pie/tree
سس/پای/درخت سیب
Do you want apple sauce?
سس سیب میخواهید؟
to peel an apple
سیب پوست کردن
Would you peel the apple for me?
سیب را برایم پوست میکنی؟
کاربرد واژه apple به معنای سیب
واژه apple به معنای سیب به میوه گرد با پوستی براق به رنگهای قرمز، سبز و زرد گفته میشود که بافتی نرم و سفید رنگ دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
applause
applaud
appetizing
appetizer
appetiteless
apple cider
apple cider vinegar
apple juice
apple of one's eye
apple pie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان