خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فلش
2 . تیر
[اسم]
arrow
/ˈær.oʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فلش
پیکان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیکان
فلش
1.I followed the arrows to the parking lot.
1. من فلشها را تا پارکینگ دنبال کردم.
2
تیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تیر
1.Robin Hood asked to be buried where his arrow landed.
1. رابین هود درخواست کرد در جایی که تیرش فرود آمد دفن شود.
bow and arrow
تیر و کمان
تصاویر
کلمات نزدیک
arrogate
arrogantly
arrogant
arrogance
arrive at an answer
arrowhead
arroyo
arsacid
arse
arsenal
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان