خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بچه
2 . لوس بار آوردن
[اسم]
baby
/ˈbeɪ.bi/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بچه
کودک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بچه
نینی
نوزاد
کودک نوزاد
مترادف و متضاد
babe
child
kid
toddler
youngster
adolescent
adult
to have a baby
بچهدار شدن
Sandra had a baby on May 29th.
"ساندرا" در 29ام می بچهدار شد.
to expect a baby
باردار بودن
My sister's expecting a baby.
خواهرم باردار است.
a baby boy/girl
یک پسر بچه/دختر بچه
baby food/clothes
غذای بچه/لباس بچه
a baby monkey/bird
بچه میمون/جوجه پرنده
کاربرد واژه baby به معنای بچه
واژه baby به معنای بچه به کودک انسان یا حیوان اطلاق میشود که بسیار کم سن و سال باشد. معمولا از baby برای اشاره به نوزاد انسان استفاده میشود.
[فعل]
to baby
/ˈbeɪ.bi/
فعل گذرا
صرف فعل
2
لوس بار آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لوس کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
babu
baboon
babist
babel
babe magnet
baby blues
baby bottle
baby boy
baby carriage
baby carrier
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان