Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کمردرد
[اسم]
backache
/ˈbækeɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمردرد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پشتدرد
کمردرد
کمرددرد
1.Gardening gives me such backache.
1. باغبانی به من کمردرد بدی میدهد.
2.I had terrible backache last week.
2. من هفته قبل یک کمردرد وحشتناک داشتم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
back-to-back
back-room boy
back-rank mate
back-of-the-envelope calculation
back-number
backband
backbeat
backbench
backbencher
backbend
کلمات نزدیک
back-to-back
back-seat driver
back-room boys
back-formation
back-end
backbite
backbiter
backbiting
backboard
backbone
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان