خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . راهبند
2 . مسدود کردن
[اسم]
barricade
/ˈbærəˌkeɪd/
قابل شمارش
1
راهبند
مانع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راهبند
1.This can be used as a barricade.
1. از این می توان به عنوان راهبند استفاده کرد.
[فعل]
to barricade
/ˈbærəˌkeɪd/
فعل گذرا
[گذشته: barricaded]
[گذشته: barricaded]
[گذشته کامل: barricaded]
صرف فعل
2
مسدود کردن
مترادف و متضاد
block
1.they barricaded the building and occupied it all night
1. آنها (راه ورود به آن) ساختمان را مسدود کردند و تمام شب آن را اشغال کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
barrette
barren
barrel organ
barrel
barre
barrier
barrier reef
barring
barrio
barrister
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان