خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مرغداری
[اسم]
battery farm
/ˈbætəri fɑrm/
قابل شمارش
1
مرغداری
1.Criticisms of battery farming have been rehearsed often enough.
1. انتقادهایی از داشتن مرغداری اغلب به اندازه کافی به گوش می رسد.
تصاویر
کلمات نزدیک
battery chicken
battery
battering ram
battered
batter
battery hen
battery-operated
battery-powered
battle
battle-ax
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان