خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوچک شمردن
[فعل]
to belittle
/bɪˈlɪtl/
فعل گذرا
[گذشته: belittled]
[گذشته: belittled]
[گذشته کامل: belittled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کوچک شمردن
تحقیر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحقیر کردن
خوار شمردن
1.By saying this, I do not mean to belittle the importance of his role.
1. با گفتن این موضوع، من منظوری ندارم که اهمیت نقش او را کوچک بشمرم.
2.She felt her husband constantly belittled her achievements.
2. او احساس کرد که شوهرش مدام دستاوردهای او را کوچک می شمارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
belisha beacon
believer
believe one's eyes
believe one's ears
believe me!
belize
belizean
bell
bell curve
bell pepper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان