خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متعلقات
[اسم]
belongings
/bəˈlɔːŋ.ɪŋz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متعلقات
دارایی، وسایل، اموال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اموال
مترادف و متضاد
possessions
1.They lost all their belongings in the fire.
1. آنها تمام وسایلشان را در آتشسوزی از دست دادند.
personal belongings
وسایل شخصی
تصاویر
کلمات نزدیک
belonging
belong
bellyache
belly button
belly
beloved
below
below-the-fold
belt
belt drive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان