خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به ارث گذاشتن
[فعل]
to bequeath
/bɪˈkwiθ/
فعل گذرا
[گذشته: bequeathed]
[گذشته: bequeathed]
[گذشته کامل: bequeathed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به ارث گذاشتن
باقی گذاشتن، واگذار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مبذول داشتن
مترادف و متضاد
leave
1.Jon’s father bequeathed his entire estate to his mother.
1. پدر "جان" تمام املاکش را برای مادرش به ارث گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
beplaster
beowulf
benzylpenicillin
benzylic
benzyl radical
bequest
berate
berating
berber
berber carpet
کلمات نزدیک
bepraise
benzoyl
benzine
benzene
benumb
bequest
berat
berate
bereave
bereaved
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان