خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قیمت پیشنهاد دادن
2 . درخواست کردن (برای انجام چیزی)
3 . تلاش کردن
4 . پیشنهاد (قیمت)
5 . تلاش (برای بهدست آوردن چیزی)
[فعل]
to bid
/bɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: bade]
[گذشته: bade]
[گذشته کامل: bid]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قیمت پیشنهاد دادن
در مزایده شرکت کردن، در مناقصه شرکت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشنهاد کردن
to bid (something) for something
قیمتی (برای چیزی) پیشنهاد دادن
1. A French firm will be bidding for the contract.
1. شرکتی فرانسوی برای قرارداد مبلغی پیشنهاد خواهد کرد. [در مزایدهای برای قرارداد شرکت خواهد کرد.]
2. I bid £2,000 for the painting.
2. من 2000 پوند برای نقاشی قیمت پیشنهاد دادم.
2
درخواست کردن (برای انجام چیزی)
مترادف و متضاد
tender
to bid for something
برای چیزی درخواست دادن
A Canadian company is bidding for the contract.
یک شرکت کانادایی درخواست انجام این قرارداد را دارد. [یک شرکت کانادایی دارد برای این قرارداد درخواست داده است.]
3
تلاش کردن
سعی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همت به خرج دادن
مترادف و متضاد
attempt
try
to bid to do something
برای انجام کاری تلاش کردن
she's now bidding to become a model.
او الان دارد تلاش میکند که یک مدل بشود.
[اسم]
bid
/bɪd/
قابل شمارش
4
پیشنهاد (قیمت)
درخواست
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشنهاد
مناقصه
مزایده
1.Any more bids?
1. پیشنهاد (قیمت) دیگری نبود؟
2.We got bids from three moving companies and chose the cheapest one.
2. ما از سه شرکت حمل و نقل پیشنهاد داشتیم و ارزانترین را انتخاب کردیم.
bid for something
پیشنهاد قیمت برای چیزی
1. At the auction, the highest bid for the picture was £200.
1. در مزایده، بالاترین قیمت پیشنهادی برای عکس 200 پوند بود.
2. He made a bid of $100 for the painting.
2. او برای آن نقاشی پیشنهاد قیمت 100 دلار را داد.
bid on something
درخواست برای چیزی
The company submitted a bid for the contract to clean the hospital.
شرکت درخواستی برای قرارداد تمیز کردن بیمارستان ارائه داد.
5
تلاش (برای بهدست آوردن چیزی)
کوشش
مترادف و متضاد
attempt
effort
a bid for something
تلاش برای چیزی
a bid for power
تلاشی برای (بهدست آوردن) قدرت
bid to do something
تلاش برای انجام کاری
New York's bid to host the Olympics was not successful.
تلاش نیویورک برای میزبانی المپیک موفقیتآمیز نبود.
تصاویر
کلمات نزدیک
bicyclist
bicycling
bicycle stand
bicycle lane
bicycle kick
bidder
bidding
biddy
bide time
bidet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان