1 . قیمت پیشنهاد دادن 2 . درخواست کردن (برای انجام چیزی) 3 . تلاش کردن 4 . پیشنهاد (قیمت) 5 . تلاش (برای به‌دست آوردن چیزی)
[فعل]

to bid

/bɪd/
فعل ناگذر
[گذشته: bade] [گذشته: bade] [گذشته کامل: bid]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قیمت پیشنهاد دادن در مزایده شرکت کردن، در مناقصه شرکت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیشنهاد کردن
to bid (something) for something
قیمتی (برای چیزی) پیشنهاد دادن
  • 1. A French firm will be bidding for the contract.
    1. شرکتی فرانسوی برای قرارداد مبلغی پیشنهاد خواهد کرد. [در مزایده‌ای برای قرارداد شرکت خواهد کرد.]
  • 2. I bid £2,000 for the painting.
    2. من 2000 پوند برای نقاشی قیمت پیشنهاد دادم.

2 درخواست کردن (برای انجام چیزی)

مترادف و متضاد tender
to bid for something
برای چیزی درخواست دادن
  • A Canadian company is bidding for the contract.
    یک شرکت کانادایی درخواست انجام این قرارداد را دارد. [یک شرکت کانادایی دارد برای این قرارداد درخواست داده است.]

3 تلاش کردن سعی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: همت به خرج دادن
مترادف و متضاد attempt try
to bid to do something
برای انجام کاری تلاش کردن
  • she's now bidding to become a model.
    او الان دارد تلاش می‌کند که یک مدل بشود.
[اسم]

bid

/bɪd/
قابل شمارش

4 پیشنهاد (قیمت) درخواست

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیشنهاد مناقصه مزایده
  • 1.Any more bids?
    1. پیشنهاد (قیمت) دیگری نبود؟
  • 2.We got bids from three moving companies and chose the cheapest one.
    2. ما از سه شرکت حمل و نقل پیشنهاد داشتیم و ارزان‌ترین را انتخاب کردیم.
bid for something
پیشنهاد قیمت برای چیزی
  • 1. At the auction, the highest bid for the picture was £200.
    1. در مزایده، بالاترین قیمت پیشنهادی برای عکس 200 پوند بود.
  • 2. He made a bid of $100 for the painting.
    2. او برای آن نقاشی پیشنهاد قیمت 100 دلار را داد.
bid on something
درخواست برای چیزی
  • The company submitted a bid for the contract to clean the hospital.
    شرکت درخواستی برای قرارداد تمیز کردن بیمارستان ارائه داد.

5 تلاش (برای به‌دست آوردن چیزی) کوشش

مترادف و متضاد attempt effort
a bid for something
تلاش برای چیزی
  • a bid for power
    تلاشی برای (به‌دست آوردن) قدرت
bid to do something
تلاش برای انجام کاری
  • New York's bid to host the Olympics was not successful.
    تلاش نیویورک برای میزبانی المپیک موفقیت‌آمیز نبود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان