خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تلخ
2 . عصبانی
3 . بسیار سرد
4 . ناگوار
[صفت]
bitter
/ˈbɪtər/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: bitterer]
[حالت عالی: bitterest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تلخ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تلخ
مترادف و متضاد
acidic
acrid
pungent
sweet
bitter taste
مزه تلخ
1. Black coffee leaves a bitter taste in the mouth.
1. قهوه تلخ مزه تلخی در دهان باقی میگذارد.
2. Enjoy the beer’s bitter taste as you slowly drink it.
2. همانطور که بهآرامی آبجو مینوشید، از مزه تلخ آن لذت ببرید.
2
عصبانی
خشمگین، ناراحت
مترادف و متضاد
angry
to feel/be bitter about something
درباره/به خاطر چیزی عصبانی بودن [احساس عصبانیت کردن]
I feel very bitter about my childhood and the way I was treated.
بهخاطر کودکیام و نوع رفتاری که با من شد، بسیار عصبانی هستم.
3
بسیار سرد
مترادف و متضاد
very cold
a bitter wind/winter/cold
باد/زمستان/سوز بسیار سرد
the bitter cold of the Midwestern winters
سوز بسیار سرد زمستانهای ایالتهای غرب میانه آمریکا
4
ناگوار
دردناک
مترادف و متضاد
awful
painful
a bitter accident
تصادفی ناگوار
تصاویر
کلمات نزدیک
biting
biter
bite-sized
bite the hand that feeds one
bite the dust
bitter dispute
bitter divorce
bitter flavor
bitter orange
bitter-sweet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان