خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مقصر شناختن
2 . تقصیر
[فعل]
to blame
/bleɪm/
فعل گذرا
[گذشته: blamed]
[گذشته: blamed]
[گذشته کامل: blamed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مقصر شناختن
مقصر دانستن
مترادف و متضاد
censure
hold responsible
lay the blame on
absolve
forgive
to blame somebody/something (for something)
کسی/چیزی را (برای چیزی) مقصر دانستن
The other driver blamed me for the accident.
آن راننده دیگر مرا مقصر این تصادف دانست.
to blame something on somebody/something
کسی/چیزی را مقصر در چیزی دانستن
He blames his lack of confidence on his mother.
او مادرش را در کمبود اعتماد به نفسش مقصر میداند.
[اسم]
blame
/bleɪm/
قابل شمارش
2
تقصیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ملامت
blame for something
تقصیر برای چیزی
Do you accept any blame for what happened?
آیا هیچ تقصیری برای اتفاقی که افتاد را میپذیری؟
to lay/put the blame for something on somebody
تقصیر چیزی را گردن کسی/چیزی انداختن
They put the blame on faulty equipment.
آنها، تقصیر را بر گردن ابزار آلات معیوب انداختند.
to take the blame
تقصیر را گردن گرفتن
The manager should take the blame for the team's defeat.
سرپرست تیم، باید تقصیر شکست آن تیم را به گردن بگیرد.
to get the blame
مقصر شدن
Why do I always get the blame for everything that goes wrong?
چرا من همیشه برای هر اشتباهی که پیش میآید مقصر میشوم؟
تصاویر
کلمات نزدیک
blah
blade
bladder
blackthorn
blacksmithing
blameless
blameworthy
blanch
blanched
blancmange
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان