خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . با بیعلاقگی
2 . با بیاحساسی (در نتیجه شوک)
3 . با بیملاحظگی
[قید]
blankly
/ˈblæŋkli/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more blankly]
[حالت عالی: most blankly]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
با بیعلاقگی
با بیتوجهی
1.The students looked back blankly.
1. دانشآموزان با بیعلاقگی به عقب نگاه کردند.
2
با بیاحساسی (در نتیجه شوک)
با کرختی، گیج و مبهوت
1.He stared blankly at the freshly dug grave and new tombstone.
1. او با بیاحساسی به آن قبر تازه کنده شده و سنگ قبر جدید خیره شد.
3
با بیملاحظگی
1.The hospital has blankly refused to carry out tests.
1. آن بیمارستان با بیملاحظگی از انجام دادن این آزمایشات اجتناب کردهاست [آن بیمارستان با بیملاحظگی نپذیرفته است که این آزمایشات را انجام دهد].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
blanket sleeper
blanket
blank cheque
blank check
blank
blast
blast from the past
blast out
blatant
blatantly
کلمات نزدیک
blanket refusal
blanket
blank verse
blank out
blank cheque
blanquette
blare
blarney
blaspheme
blasphemous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان