خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکوفه کردن
2 . رنگ و روی باز داشتن (به خاطر سلامتی/شادی)
3 . شکوفه
4 . درخشش (پوست)
5 . شکوفایی
[فعل]
to bloom
/blum/
فعل ناگذر
[گذشته: bloomed]
[گذشته: bloomed]
[گذشته کامل: bloomed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شکوفه کردن
شکفتن، گل دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکفتن
شکوفا شدن
شکوفه کردن
غنچه کردن
گل دادن
1.Roses bloom in the summer.
1. گلهای رز در تابستان شکوفه میکنند [میشکفند].
2
رنگ و روی باز داشتن (به خاطر سلامتی/شادی)
سرحال و سرزنده بودن
مترادف و متضاد
blossom
1.The children had bloomed during their stay on the farm.
1. بچهها طی اقامتشان در مزرعه سرحال و سرزنده شده بودند.
[اسم]
bloom
/blum/
قابل شمارش
3
شکوفه
غنچه
4
درخشش (پوست)
سرخی
the bloom in her cheeks
درخشش [سرخی] گونههای او
5
شکوفایی
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bloody mary
bloody hell
bloodsucker
bloodhound
blood-red
bloomers
blooming
blooming onion
blossom
blot
کلمات نزدیک
bloody-minded
bloody mary
bloody
bloodthirsty
bloodsucker
bloomer
bloomers
bloomery
blooming
blossom
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان