1 . قطره جوهر 2 . با جوهر خشک‌کن پاک کردن 3 . لکه کردن
[اسم]

blot

/blɑːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قطره جوهر

معادل ها در دیکشنری فارسی: لکه لک
[فعل]

to blot

/blɑːt/
فعل گذرا
[گذشته: blotted] [گذشته: blotted] [گذشته کامل: blotted]

2 با جوهر خشک‌کن پاک کردن

  • 1.Henry blotted the page.
    1. "هنری" صفحه را با جوهر خشک‌کن پاک کرد.

3 لکه کردن

  • 1.Dark patches of dirt blotted the grey dress.
    1. لکه‌های سیاه کثیفی پیراهن خاکستری را لکه کرده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان