خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لاستیک پنچر کردن
[عبارت]
blow a tire
/bloʊ ə ˈtaɪər/
1
لاستیک پنچر کردن
informal
1.I blew a tire right in the middle of the intersection.
1. درست وسط آن چهارراه لاستیک پنچر کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
blow
blouse
blotting paper
blotter
blotchy
blow away
blow down
blow it big time
blow it out one's ear
blow off
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان