خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نفسنفسزنان
2 . مربوط به شیشه دمیدهشده
3 . سوخته (قطعات الکتریکی)
4 . ترکیده (لاستیک ماشین)
[صفت]
blown
/ˈbloʊn/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نفسنفسزنان
ازنفسافتاده
an exhausted, blown horse
یک اسب خسته و ازنفسافتاده
2
مربوط به شیشه دمیدهشده
مربوط به شیشه شکلدادهشده
a stunning collection of blown glass figurines
یک مجموعه زیبا از مجسمههای شیشهای شکلدادهشده
3
سوخته (قطعات الکتریکی)
1.Check your fuse box for any blown fuses.
1. جعبه فیوز را برای (یافتن) فیوزهای سوخته چک کنید.
4
ترکیده (لاستیک ماشین)
1.He suffered a blown tyre on the penultimate lap.
1. او در دور یکی مانده به آخر (مسابقه) دچار ترکیدگی لاستیک [لاستیک ترکیده] شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
blowlamp
blowhole
blowhard
blowfly
blowfish
blowout
blowpipe
blowtorch
blt
blu-ray
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان