خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وعده غذای مفصل
2 . لاستیک پنچر
[اسم]
blowout
/ˈbloʊaʊt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وعده غذای مفصل
سور، شکمچرانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سور
informal
a four-course blowout
یک وعده غذایی مفصل چهاربخشی
2
لاستیک پنچر
پنچری
informal
to have a blowout
لاستیک پنچر شدن
I had a blowout on the way home.
سر راهم به خانه، لاستیکم پنچر شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
blown
blowlamp
blowhole
blowhard
blowfly
blowpipe
blowtorch
blt
blu-ray
blubber
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان