خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کاسه
2 . بازی منتخب (بین بهترین تیمها پس از پایان فصل)
3 . بولینگ (بازی) کردن
[اسم]
bowl
/boʊl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کاسه
پیاله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیاله
قدح
کاسه
مترادف و متضاد
container
dish
a salad/fruit/sugar... bowl
یک کاسه سالاد/میوه/شکر و...
Sift the flour and baking powder into a mixing bowl.
آرد را الک کنید و با بیکینگ پودر در کاسه مخلوطکن بریزید.
a bowl of soup/salad...
یک کاسه سوپ/سالاد و...
a toilet/lavatory bowl
کاسه توالت/دستشویی
2
بازی منتخب (بین بهترین تیمها پس از پایان فصل)
the Super Bowl
مسابقات منتخب لیگ "سوپربال"
[فعل]
to bowl
/boʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: bowled]
[گذشته: bowled]
[گذشته کامل: bowled]
صرف فعل
3
بولینگ (بازی) کردن
قل دادن (توپ در بولینگ)
1.He sure can bowl.
1. او واقعا خوب بولینگ بازی می کند.
[عبارات مرتبط]
bowls
1. بولینگ روی چمن
bowler
2. پرتابکننده (کریکت)
bowling
3. بولینگ
to bowl over
4. شگفتزده کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
bowfin
bowerbird
bower
bowel movement
bowel
bowl of cherries
bowl over
bowler
bowler hat
bowlful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان