خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گیس
2 . قیطان
3 . گیس کردن
[اسم]
braid
/breɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گیس
(موی) بافتهشده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
موی بافته
گیسو
گیس
1.She wears her hair in braids.
1. او موهایش را گیس میکند.
2
قیطان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قیطان
[فعل]
to braid
/breɪd/
فعل گذرا
[گذشته: braided]
[گذشته: braided]
[گذشته کامل: braided]
صرف فعل
3
گیس کردن
بافتن (مو)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بافتن
گیس بافتن
1.She'd braided her hair.
1. او موهایش را بافته بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
brahmin
brahman
bragging
braggart
braggadocio
braiding
braille
brain
brain drain
brain scan
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان