خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خنگ
[صفت]
brainless
/ˈbreɪnlɪs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more brainless]
[حالت عالی: most brainless]
1
خنگ
نادان، احمق، بیمغز
مترادف و متضاد
stupid
1.Her husband’s colleagues were brainless bores.
1. همکارهای شوهرش آدمهای کسلکننده احمقی بودند.
2.What sort of brainless idiot would do that?
2. چه آدم احمق خنگی آن کار را میکند؟
تصاویر
کلمات نزدیک
brainchild
brainbox
brain-dead
brain scan
brain drain
brains
brainstorm
brainstorming
brainwash
brainwashing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان