خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جنجال
[اسم]
brawl
/brɔl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
جنجال
نزاع، دعوا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جار و جنجال
جنجال
نزاع
مجادله
کتککاری
formal
مترادف و متضاد
fight
skirmish
1.Larry dreaded a brawl with his father over finding a job.
1. "لری" از نزاع با پدرش بر سر پیدا کردن شغل بیم داشت.
2.The journalist covered all the details of the brawl in the park.
2. خبرنگار تمام جزئیات جنجال در پارک را پوشش داد.
3.What started out as a polite discussion soon became a violent brawl.
3. چیزی که به عنوان یک بحث مؤدبانه شروع شد زود تبدیل به یک نزاع خشونتآمیز شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bravura
bravo
bravery
bravely
brave
brawn
brawny
bray
brazen
brazenly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان