خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (ناگهان) آغاز شدن
2 . جوش زدن
3 . فرار کردن (از زندان)
[فعل]
to break out
/breɪk aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: broke out]
[گذشته: broke out]
[گذشته کامل: broken out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(ناگهان) آغاز شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
درگرفتن
شیوع یافتن
مترادف و متضاد
erupt
start
1.The fire broke out in the early morning.
1. آتشسوزی در اوایل صبح آغاز شد.
2.The war has broken out, so we must fight.
2. جنگ آغاز شدهاست، بنابراین باید مبارزه کنیم.
2
جوش زدن
شروع شدن (هر نوع اختلال پوستی)
1.Bob's face has started breaking out badly after eating the pizza.
1. صورت "باب" بعد از خوردن پیتزا به شدت شروع به جوش زدن کرد.
3
فرار کردن (از زندان)
1.Four prisoners broke out of jail last night.
1. دیشب چهار زندانی از زندان فرار کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
break off
break into
break in
break heart
break ground
break ranks
break stones
break the back of
break the back of the beast
break the bank
کلمات نزدیک
break one's neck
break one's heart
break off
break of dawn
break into
break point
break the eggs into a bowl and beat them for five minutes.
break the ice
break the law
break the news
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان