خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وزوز کردن
2 . به صدا در آمدن (زنگ، تلفن و ...)
3 . درگیر چیزی بودن (ذهنی)
4 . وز وز (صدای زنبور و ...)
5 . صدای زنگ
6 . هیجان
[فعل]
to buzz
/bʌz/
فعل ناگذر
[گذشته: buzzed]
[گذشته: buzzed]
[گذشته کامل: buzzed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
وزوز کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وز وز کردن
1.A fly was buzzing against the window.
1. مگسی داشت مقابل پنجره وزوز میکرد.
2
به صدا در آمدن (زنگ، تلفن و ...)
زنگ زدن
1.My ears were buzzing.
1. گوشهایم زنگ میزدند.
2.The doorbell buzzed loudly.
2. زنگ در با صدای بلند به صدا درآمد.
3
درگیر چیزی بودن (ذهنی)
مغشوش بودن
1.My head is still buzzing after the day's events.
1. ذهنم هنوز هم بعد از اتفاقات امروز درگیر است.
[اسم]
buzz
/bʌz/
قابل شمارش
4
وز وز (صدای زنبور و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وز وز
the buzz of insects
وزوز حشرات
5
صدای زنگ
6
هیجان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هیجان
تصاویر
کلمات نزدیک
buyout
buyer’s market
buyer
buy up
buy those black leather gloves for your father.
buzz about
buzz cut
buzz off
buzzard
buzzer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان