خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زبانبازی کردن
[فعل]
to cajole
/kəˈdʒoʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: cajoled]
[گذشته: cajoled]
[گذشته کامل: cajoled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زبانبازی کردن
چاپلوسی کردن، (کسی را) مجاب به کاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تملق گفتن
چاپلوسی کردن
چربزبانی کردن
مترادف و متضاد
coax
1.He cajoled me into agreeing to do the work.
1. او با چاپلوسی من را راضی به انجام دادن آن کار کرد.
2.I managed to cajole his address out of them.
2. من توانستم با زبانبازی آدرس را از زیر زبانش بیرون بکشم.
تصاویر
کلمات نزدیک
caitiff
caisson
cairo
cairn
caiman
cake
cake mix
caked
cakewalk
calabash
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان