خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انتقاد کردن
[فعل]
to castigate
/ˈkæstɪɡeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: castigated]
[گذشته: castigated]
[گذشته کامل: castigated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انتقاد کردن
توبیخ کردن، سرزنش کردن
1.He castigated himself for being so stupid.
1. او خود را به خاطر حماقتش سرزنش کرد.
2.The minister castigated schools for falling standards in education.
2. وزیر مدارس را به خاطر پایین آوردن معیارهای تحصیل مورد انتقاد قرار داد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
caster sugar
castanets
cast pearls before swine
cast out
cast beyond the moon
castle
castle in the air
castor sugar
casual
casually
کلمات نزدیک
caster sugar
castellated
caste
castaway
castanets
castigation
castillo
casting
casting director
casting vote
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان