1 . تهیه کردن 2 . غذا تهیه کردن برای یک مراسم
[فعل]

to cater for

/kˈeɪɾɚ fɔːɹ/
فعل گذرا
[گذشته: catered for] [گذشته: catered for] [گذشته کامل: catered for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تهیه کردن مهیا کردن نیازها

2 غذا تهیه کردن برای یک مراسم تهیه غذا

  • 1.I'm catering for twelve on Sunday - the whole family is coming.
    1. من یکشنبه برای دوازده نفر باید غذا تهیه کنم؛ کل خانواده دارند می‌آیند.‌
  • 2.Most of our work now involves catering for weddings.
    2. بیشتر کار ما الان تهیه غذا برای عروسی‌هاست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان