1 . مشخصه چیزی بودن 2 . توصیف کردن
[فعل]

to characterize

/ˈkærəktəraɪz/
فعل گذرا
[گذشته: characterized] [گذشته: characterized] [گذشته کامل: characterized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مشخصه چیزی بودن

formal
  • 1.Bright colors characterize his paintings.
    1. رنگ‌های روشن مشخصه نقاشی‌های او است.

2 توصیف کردن

formal
مترادف و متضاد describe
  • 1.How would you characterize the mood of the 1990s?
    1. حس‌وحال دهه 90 میلادی را چطور توصیف می‌کنی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان