خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مشخصه چیزی بودن
2 . توصیف کردن
[فعل]
to characterize
/ˈkærəktəraɪz/
فعل گذرا
[گذشته: characterized]
[گذشته: characterized]
[گذشته کامل: characterized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مشخصه چیزی بودن
formal
1.Bright colors characterize his paintings.
1. رنگهای روشن مشخصه نقاشیهای او است.
2
توصیف کردن
formal
مترادف و متضاد
describe
1.How would you characterize the mood of the 1990s?
1. حسوحال دهه 90 میلادی را چطور توصیف میکنی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
characterization
characteristically
characteristic
character actor
character
characterless
charade
charades
charcoal
chard
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان