خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دنبال کردن
2 . تعقیب
[فعل]
to chase
/ʧeɪs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: chased]
[گذشته: chased]
[گذشته کامل: chased]
صرف فعل
1
دنبال کردن
وادار به فرار کردن، تعقیب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعقیب کردن
دنبال کردن
مترادف و متضاد
follow
hunt
pursue
to chase somebody/something
کسی/چیزی را تعقیب کردن [دنبال کسی/چیزی دویدن]
The dog was chasing a rabbit.
آن سگ داشت یک خرگوش را تعقیب میکرد.
to chase after somebody/something
دنبال کسی/چیزی دویدن
She was chasing after her two-year-old son.
او داشت پسر دو سالهاش را دنبال میکرد.
to chase something/somebody away
چیزی/کسی را وادار به فرار کردن
I chased the cat away.
گربه را وادار به فرار کردم.
[اسم]
chase
/ʧeɪs/
قابل شمارش
2
تعقیب
تعقیب و گریز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تعقیب
1.The movie includes an exciting car chase.
1. این فیلم شامل یک تعقیب (و گریز) با اتومبیل هیجان انگیزی می شود [در این فیلم یک (سکانس) تعقیب با اتومبیل هیجان انگیزی وجود دارد].
2.They captured the youths after a brief chase.
2. آنها، آن جوانان را پس از تعقیبی کوتاه دستگیر کردند.
to give up/to take up the chase
دست از تعقیب و گریز برداشتن/شروع به تعقیب و گریز کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
chary
charwoman
charts
chartreuse
chartered accountant
chaser
chasm
chassis
chaste
chasten
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان