خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فلفل (قرمز، سبز و ...)
2 . چیلی (نوعی غذا)
[اسم]
chili
/ˈtʃɪl.i/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فلفل (قرمز، سبز و ...)
مترادف و متضاد
chili pepper
chilli pepper
1.Remove the seeds from two chilies.
1. تخم های دو فلفل را جدا کن.
chili powder
پودر فلفل
2
چیلی (نوعی غذا)
خوراک لوبیا (با فلفل و گوشت)
1.We had chili last night.
1. دیشب چیلی خوردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
chilean
chile
child’s play
children’s home
children's day
chili pepper
chiliad
chill
chill out
chilled
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان