خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تراشه (رایانه)
2 . چیپس (سیبزمینی)
3 . تکه
4 . براده (چوب و ...)
5 . ضربه چیپ (فوتبال)
6 . ژتون
7 . لبه (فنجان و ... را) پراندن
8 . ضربه چیپ زدن (به ویژه فوتبال و گلف)
[اسم]
chip
/tʃɪp/
قابل شمارش
1
تراشه (رایانه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تراشه
1.a silicon chip
1. یک تراشه سیلیکونی
2
چیپس (سیبزمینی)
1.All main courses are served with chips or baked potato.
1. تمام غذاهای اصلی همراه با چیپس یا سیبزمینی پخته سرو میشوند.
3
تکه
قطعه
1.A chocolate chip cookie
1. کوکی [کلوچه] با تکههای شکلات
4
براده (چوب و ...)
خرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
براده
تراشه
1.wood chips
1. برادههای چوب
5
ضربه چیپ (فوتبال)
ضربه بلند و کوتاه
6
ژتون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ژتون
[فعل]
to chip
/tʃɪp/
فعل گذرا
[گذشته: chipped]
[گذشته: chipped]
[گذشته کامل: chipped]
صرف فعل
7
لبه (فنجان و ... را) پراندن
نوک (چیزی را) شکستن، لبپر کردن
1.My son fell off his bike and chipped his tooth.
1. پسرم از (روی) دوچرخهاش افتاد و لبه [نوک] دندانش را پراند [شکست].
8
ضربه چیپ زدن (به ویژه فوتبال و گلف)
تصاویر
کلمات نزدیک
chintz
chinos
chinook salmon
chinky
chink
chip in
chipboard
chipmunk
chipped
chips
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان