1 . خفه کردن 2 . ساسات (دریچه کاربوراتور خودرو)
[فعل]

to choke

/ʧoʊk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: choked] [گذشته: choked] [گذشته کامل: choked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خفه کردن خفه شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: خفه شدن خفه کردن
  • 1.He was choking on a fish bone.
    1. او داشت با استخوان ماهی خفه می شد.
  • 2.Loosen the dog’s collar, it’s choking him.
    2. قلاده آن سگ را شل کن، دارد آن را خفه می کند.
[اسم]

choke

/ʧoʊk/
قابل شمارش

2 ساسات (دریچه کاربوراتور خودرو)

معادل ها در دیکشنری فارسی: ساسات
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان