خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کروموزوم (زیست شناسی)
[اسم]
chromosome
/ˈkroʊməˌsoʊm/
قابل شمارش
1
کروموزوم (زیست شناسی)
رنگین تن، فامتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کروموزوم
1.Chromosomes store genetic information.
1. کروموزوم ها اطلاعات ژنتیکی ذخیره می کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
chromium
chromite
chrome
chromatin
chromatic
chromosphere
chronic
chronic disease
chronicle
chronicler
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان