[فعل]

to chronicle

/ˈkrɑːnɪkl/
فعل گذرا
[گذشته: chronicled] [گذشته: chronicled] [گذشته کامل: chronicled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرح وقایع به ترتیب تاریخ بازگو کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: وقایع‌نگاری
مترادف و متضاد record
  • 1.his work chronicles 20th-century migration.
    1. اثر او مهاجرت قرن بیستم را بازگو می کند.
[اسم]

chronicle

/ˈkrɑːnɪkl/
قابل شمارش

2 تاریخچه وقایع نامه، سرگذشت

مترادف و متضاد record
  • 1.a vast chronicle of Spanish history
    1. تاریخچه ای گسترده از تاریخ اسپانیا
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان