Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . دارچین
[اسم]
cinnamon
/ˈsɪnəmən/
غیرقابل شمارش
1
دارچین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دارچین
1.cinnamon sticks
1. چوب دارچین
2.ground cinnamon
2. دارچین آسیاب شده
تصاویر
کلمات نزدیک
cinnabar
cinereous
cinephile
cinematography
cinematographer
cipher
circa
circle
circlet
circuit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان