Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پول هنگفت بهدست آوردن
2 . تمیز کردن
[فعل]
to clean up
/klin ʌp/
فعل ناگذر
[گذشته: cleaned up]
[گذشته: cleaned up]
[گذشته کامل: cleaned up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پول هنگفت بهدست آوردن
informal
مترادف و متضاد
make a big profit
make a lot of money
1.I cleaned up at the horse race last year and still have some of the money left.
1. من پارسال در مسابقات اسبدوانی پول هنگفتی بهدست آوردم و هنوز هم مقداری از آن پول باقی مانده است.
2
تمیز کردن
پاک کردن، مرتب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نظافت کردن
مترادف و متضاد
clean
1.you must clean up your room every week.
1. شما باید هر هفته اتاقتان را تمیز کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
clean out
clean energy
clean bill of health
clean
clayton
clean up one's act
clean-cut
clean-living
clean-shaven
clean-up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان