خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تمیز کردن
[فعل]
to cleanse
/klenz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: cleansed]
[گذشته: cleansed]
[گذشته کامل: cleansed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تمیز کردن
پاکسازی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پاک کردن
تمیز کردن
1.a lotion to cleanse the face
1. لوسیونی برای پاکسازی صورت
2.The wound was then cleansed and dressed.
2. زخم تمیز و بعد پانسمان شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
cleanly
cleaning woman
cleaning solution
cleaning lady
cleaning
cleanser
cleansing
cleanup
clear
clear as mud
کلمات نزدیک
cleanly
cleanliness
cleaning
cleaner’s
cleaners
cleanser
cleansing
cleanup
clear
clear away
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان