خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . (کاملاً) خالی کردن
[فعل]
to clear out
/klɪr aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: cleared out]
[گذشته: cleared out]
[گذشته کامل: cleared out]
صرف فعل
1
(کاملاً) خالی کردن
تخلیه کردن
1.Clear out your inbox to make more space.
1. صندوق نامههایت را خالی کن تا فضای بیشتری ایجاد شود.
2.My landlord's given me a week to clear out of my flat.
2. صاحبخانهام یک هفته به من وقت داده تا آپارتمانم را تخلیه کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
clear off
clear of
clear illustration
clear away
clear
clear preference
clear skies
clear the snow
clear the table
clear up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان