Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . در آغوش گرفتن
2 . (با موفقیت) بهدست آوردن
3 . قرارداد بستن
4 . دست دور بدن حریف حلقه کردن (بازی بوکس)
5 . آغوش
[فعل]
to clinch
/klɪntʃ/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
در آغوش گرفتن
بغل کردن
2
(با موفقیت) بهدست آوردن
نائل شدن
informal
1.They clinched a place in the semi-finals.
1. آنها جایگاهی در نیمهنهایی بهدست آوردند.
to clinch a victory
به پیروزی نائل شدن
3
قرارداد بستن
to clinch a deal
قرارداد بستن
4
دست دور بدن حریف حلقه کردن (بازی بوکس)
[اسم]
clinch
/klɪntʃ/
قابل شمارش
5
آغوش
بغل
تصاویر
کلمات نزدیک
clime
climbing frame
climbing
climber
climb down
cling
cling film
clingfilm
clinging
clingy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان